سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
طمع حکمت را از دلهای دانایان می برد . [پیامبر خدا علیه السلام]
 
امروز: جمعه 103 فروردین 31

تیک تیک

تیک تیک

بــــــــــــــــــــوم

22 سال پیش در چنین روزی دختری در خانواده ای متولد شد و جهان از انوارش منفجر شد.
جزئیات بماند.

دوستانم می گویند امروز بزرگترین جنایت تاریخی رخ داده است.
من را باش که میخواهم کامشان را شیرین کنم. (کوفتشان باد)

ولی روزگار آن قدرها هم نامرد نیست.
یکی از دوستان می گفت: دقیقا بگو کی به دنیا می آیی تا بیاییم بیمارستان.
خدا را صدهزار مرتبه شکر. غریب به دنیا نمی آیم.

صبح قرار است بچه ها قاشق بیاورند تا آش میهمان من باشند. (ولی من حلیم می برم)
این را نیز خود حکمتی است.
آورده اند: حلمتان را با حلیم زیاد کنید.
شاید توانستند مدتی بیشتر با من سر کنند...

خلاصه آن که این روز، روزی تاریخی است. ارج نهیدش!


 نوشته شده توسط انسیه سادات هاشمی در پنج شنبه 87/2/19 و ساعت 2:0 صبح | نظرات دیگران()

 

قرار بود قبل از نماز مغرب و عشا طبقه ی بالای مسجد الحرام مناجات امیرالمومنین بخونیم...
فکر کن...
جلوی خونش وایسی صداش کنی بگی مولای یا مولای...
از صبح لحظه شماری می کردم واسه غروب
...
بعد از این همه لحظه شماری قبل از مغرب راه افتادیم.
خدا این مغازه های رنگارنگو آتیش بزنه
مامان اینا هی وایسادن دم مغازه ها هی گفتم بریم هی گفتن الان...
وقتی رسیدیم حرم، آخرِ مناجات بود.
تازه صدا به ما هم نمی رسید.
هیچی نفهمیدم.
کلی دلم گرفته بود...
حالم گرفته بود...
اعصابم خورد بود...
یه نگاه به این طرف و اون طرف کردم دیدم کسی حواسش نیست.
کفشم و برداشتم و یواشکی رفتم پایین.
اتفاقی از در صفا و مروه در اومدم و رفتم توی حیاط.
یه قسمتی از ایوونا رو داشتن خراب میکردن.
دم و دستگاهاشون یه سر و صدایی راه انداخته بود که هیچ کس اون ور نمی رفت.
ولی من ترجیح دادم توی اون سر و صداها تنها باشم تا این که قاطی آدمایی باشم که تا حالا گوششون مناجات امام علی رو نشنیده و نمیدونن اصلا کیه...(اگه اونجا همه شیعه بودن چی می شد...)
خلاصه رفتم روی پله ها تنها نشستم و زل زدم به کعبه
جاتون خالی
چه صحنه ای بود
چه زاویه ای بود
همه چی پیدا بود
مقام ابراهیم
ناودون طلا
درِ کعبه
همه چی...
نشستم کلی واسه خودم حال کردم
خدا نصیبتون کنه
هیچ شبی مثل اون شب نمیشه
اصلا دلم نمیخواست پا شم
توی حس و حال بودم که یه دفه نگاه ساعتم کردم و دیدم دوازده و نیمه
از جام پریدم
دیگه از سرویسای هتل خبری نبود
پیاده برگشتم هتل
ولی همش داشتم افسوس می خوردم که کاش می شد تا صبح می موندم
تو همین فکرا بودم و وارد هتل شدم
که یه دفه دیدم مامان و خاله عصبانی با چهره های برافروخته از آسانسور اومدن بیرون
یه لحظه یادم اومد که چی کار کردم
ولی هنوز به حالت عادی برنگشته بودم
اصلا یادم نیست که توی اون دعوا چه چیزایی بهم گفتن
رفتم توی اتاق زیر پتو...
خلاصه اینکه هنوز دارم افسوس میخورم که کاش اون شب تا همیشه ادامه داشت...
چن وقت پیش به یاد اون شب این شعرو گفتم:


ای کعبه تو چه سنگ نشانی ز دلبری؟
با یک نظر دل از همه‌ی خلق می بری
مانده‌ست خیره چشم همه بر سیاهی ات
با دیدنت سفید شده سنگ مرمری
یک بار گرچه روی تو را دیده ام ولی
معتاد شد دلم به همان دید سرسری
عمری خمار مانده‌ام از شوق دیدنت
دیدار اولم نکند باشد آخری
یارب بهانه ی دل من کعبه است  و بس
این هدیه را بر این دل بی تاب می خری؟

 


 نوشته شده توسط انسیه سادات هاشمی در شنبه 87/2/7 و ساعت 12:24 صبح | نظرات دیگران()

نرمان وینسنت پیل یکی از روانشناسان بزرگ می گوید: دانشجویی نزدم آمد و گفت که می خواهد با من گفتگو کند.

نشستم و به حرف هایش گوش دادم.

می گفت: زندگی چیز مزخرفی است. دیگر به تنگ آمده ام و از هرچه هست بیزار شده ام.

گفتم: با این همه بیزاری باید راهی بس طولانی را طی کرده باشید. چند سال دارید؟

- 21 سال.

- در این زمان کم همه چیز را تجربه کرده و به خستگی هم رسیده اید؟ بله؟

- درست است. من همه چیز را امتحان کرده ام و از همه زده شده ام! آیا فکر می کنید به جز مشروب و اعتیاد و نیازهای جسمی چیز دیگری هست که برای آزمون و تجربه کردن باقی مانده باشد؟

 

 

- بله، چیزی که تا وقتی به او نرسیده اید، به هیچ چیز نخواهید رسید.

- آن چیست؟

- خداوند.

- چه گفتید؟ من اعتقادی ندارم و فکر نمی کنم خدایی وجود داشته باشد.

- بله. او برای کسانی که او را نمی شناسند، وجود ندارد. اما برای آنهایی که او را می پرستند همیشه بوده و خواهد بود.

- ولی من اعتقادی به این حرف ها ندارم.

- پس چرا پیش من آمده اید؟ شما می دانید که من خداوند بزرگ را می پرستم.

 مکثی کرد و من ادامه دادم:

البته می فهمم ...! درست است که شما مدعی کفر هستید. اما در درون خود به خدا معتقدید.

- هرگز. من اعتقادی به این حرف ها ندارم.

آن گاه از من تشکری کرد و رفت. امید نداشتم که از حرف های من چیزی فهمیده باشد!

چند ساعتی نگذشته بود که با عجله نزد من بازگشت و آنچه را پیش آمده بود برایم بازگفت:

از نزد شما که رفتم، هوا بسیار سرد بود. و برف و باران با هم می بارید.

به سمت محله کارگر نشین خیابان 29 به راه افتادم.

بین راه یکباره در دل فریاد زدم:

خدایا! اگر هستی یاریم کن!

گرمایی مطبوع را در تمام وجودم حس کردم!

انگار از آن حالت بیزاری و خستگی اثری نمانده بود.

همه چیز نورانی و شاداب به نظر می رسید.

حتی مسیری که می پیمودم غرق در نور بود.

با خودم گفتم:

خدایا! چه بر سرم آمده است؟

و با شتاب به نزد شما بازگشتم تا همه چیز را برایتان تعریف کنم.

گفتم: خداوند به یاریت آمده است.

از آن به بعد جوان خسته و بیزار زندگی دوباره ای یافت.

زندگی را دوست داشت.

برای آینده اش نقشه می کشید و از چیزی بیزار نبود...

به نقل از کتاب معجزه اراده

 


 نوشته شده توسط انسیه سادات هاشمی در سه شنبه 87/2/3 و ساعت 12:55 صبح | نظرات دیگران()
درباره خودم

خاکستر سرد
انسیه سادات هاشمی
مدرس ادبیات عرب و مترجمی عربی، شاعر، مترجم، نویسنده

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 11
بازدید دیروز: 23
مجموع بازدیدها: 367287
فهرست موضوعی یادداشت ها
شعر عاشورا[2] . شعر عربی، بحرین، یمن، لیبی، پایداری . شعر عید فطر پیام تبریک . شعر غدیر . شعر غدیر، امام علی، پیامبر، سقیفه، صحیفه ملعونه . شعر غدیر، غزل غدیر، امام علی علیه السلام . شعر فاطمی . شعر محرم . شعر، طنز، عید فطر . شهادت امام حسن عسگری علیه السلام . شهادت امام علی (ع)، شب قدر . شهادت امام علی النقی (ع) . شهادت امام موسی بن جعفر، شعر، غزل . شهادت امام هادی (ع) . شهادت حضرت زهرا (س) . شهادت حضرت علی اصغر، حضرت رباب، محرم، شعر عاشورایی، شعر آیینی . شهادت حضرت فاطمه(س)، غزل فاطمی، فاطمیه . طنز، شعر، عید فطر . عاشورا محرم حضرات پیامبر، علی، فاطمه، حسن، حسین، زینب (علیهم الس . غزل . غزل امام هادی . غزل رضوی . غزل عاشقانه . غزل مهدوی، امام زمان علیه السلام . فاطمیه . گلدن گلوب، اصغر فرهادی، گلشیفته فراهانی، جدایی نادر از سیمین . مترجمی عربی . مثنوی حضرت فاطمه . منابع ارشد . نزار قبانی، شعر عاشقانه، ترجمه عربی . نزار قبانی، شعر، نمایشگاه کتاب . وفات حضرت ام البنین، غزل پیوسته، شعر ام البنین . وفات حضرت معصومه(س)، چهارپاره . ولادت امام رضا (علیه السلم) . کارشناسی ارشد . کنکور . کنکور کارشناسی ارشد ادبیات عرب . امام حسین . ترانه، شعر عاشقانه . تست پردازش . حضرت عباس . حضرت علی اکبر . رباعی طنز مرگ ملک الموت . زبان حال حضرت زینب . زبان و ادبیات عربی . شعر آیینی . شعر امام رضا (علیه السلام) .
جستجو در صفحه

خبر نامه
 
وضیعت من در یاهو
موسیقی وبلاگ من